کتاب «خاکی آسمانی»؛ پنجرهای به زندگی «مسیح»

به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، کتاب «خاکی آسمانی» روایتی مستند از زندگی شهید حجتالاسلام والمسلمین سید علیاکبر ابوترابیفرد بر مبنای واقعیات نوشته شده است. زندگی ابوترابی در این کتاب در ۶ بخش به تصویر کشیده شده است؛ از نقش یک چریک در برخی مقاطع حساس تاریخ معاصر ایران، تا شخصیتی خاکی که باورپذیری آن برای بسیاری دشوار است. در بخشهایی دیگر، نیایشهای او، از جمله دعای امام سجاد (ع)، به نمایش گذاشته شده و ارتباط او با آیتالله بهجت بررسی میشود.
زندگی ابوترابی در این کتاب در ۱۹ فصل روایت شده است. از میان این فصول، ۱۶ فصل به دوران اسارتش در زندانهای رژیم بعث عراق اختصاص دارد. فصلی یکساله به حوادث بعد از آزادی و دو فصل نیز به دوران پیش از انقلاب اشاره دارد. در این کتاب به طور عمد از بازگویی رویدادهای دهههای ۶۹ تا ۷۹ خودداری شده است؛ زیرا شخصیت حاج آقا ابوترابی در این دوران با چالشهای خاصی روبرو بوده که بیان آنها در قالب یک اثر مکتوب مقدور نبود. کتاب، با دقت و از روی حقیقت تالیف و دو سال صرف راستیآزمایی اطلاعات آن شده است.
زندگی حاج علیاکبر ابوترابی فرد، به واسطه تنوع در مراحل مختلف آن پر از تحولات و تغییرات است. از دوران کودکی و نوجوانی، زمانی که دنبال آرزوی خلبانی بود، اما به حوزه علمیه رفت. از نجف تا محضر امام خمینی (ره)، جایی که پیامآور امام (ره) به مردم ایران میشود. در ایران، یکی از نیروهای کلیدی در کنار شهید اندرزگو وارد مبارزات مخفیانه علیه رژیم پهلوی میشود. هنوز انقلاب تمام نشده که جذب جبهههای جنگ میشود و به اسارت دشمنان درمیآید. در اسارت، دنیای دیگری برای خود میسازد.
نویسنده کتاب «خاکی آسمانی» رابا ملاحظات زیر به نگارش درآورده است:
نصرتالله محمودزاده طی چند سال تحقیق میدانی اثری ماندگار از زندگی یکی از شخصیتهای مطرح این مرز و بوم را به ادبیات پایداری این کشور اضافه کرد. مستندات این کتاب بر اساس کتابها، مصاحبه با افراد مطلع و سایر اسناد موجود و در پایان کتاب درج شده است. اسامی شخصیتهای اصلی کتاب، از نام مستعار یا کوچک استفاده شده است.
سبک محمودزاده در پرداختن به زندگی شخصیتها در ادبیات زندگینامه داستانی است. با وجود این، امانتداری و وفاداری او به مستند بودن وقایع از نظر قوت این زندگینامه است. در این راستا، اسناد و روایات کتاب در چند مرحله به همت تعداد زیادی از افراد آشنا و آگاه به موضوع، چه در دروان اسارت و چه پس از آزادی صحتسنجی شده است. از آنجاکه شخصیت فقید سعید مرحوم ابوترابی جامع بود و ایشان در تعداد زیادی از اردوگاهها حضور داشتند، قطعا بعضی آزادگان شاهد اتفاقات دیگری با محوریت ایشان بوده اند. از این رو پنجره ورود به زندگی این بزرگوار هرگز بسته نخواهد ماند.
درباره حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد
با شروع جنگ ایران و عراق در شهریور سال ۱۳۵۹، حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد به رزمندگان جبهههای نبرد پیوست و آذرماه سال ۱۳۵۹ حین شناسایی در مواضع دشمن به اسارت درآمد. او با توجه به دو عنصر «پاکی و خدمتگزاری» ۱۰ سال در زندانها و اردوگاههای عراق رهبر معنوی اسیران ایرانی بود. پس از بازگشت به میهن در سال ۱۳۶۹ مسئولیت نمایندگی مقام معظم رهبری در امور آزادگان را به عهده گرفت و با باور قلبی در امر خدمت به آزادگان و خانوادههای آنها تلاش و مجاهدت کرد. علاوه بر آن، دو دوره به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی فعالیت کرد.
سرانجام در تاریخ ۱۳۷۹/۰۳/۱۲ در حالی که به همراه پدر بزرگوارش، آیتالله حاج سیدعباس ابوترابی، برای زیارت امام رضا (ع) و رسیدگی به امور آزادگان عازم مشهد مقدس بودند، در جاده سبزوار به نیشابور بر اثر سانحه درگذشتند.
کارنامه زندگی ابوترابی محدود به دوران اسارت نیست، بلکه مبارزههای گمنام او قبل از انقلاب، وفاداری به انقلاب اسلامی، فعالیت سیاسی و اجتماعی و بعد از انقلاب و همچنین دوران پس از آزادی از اسارت ایشان نیز قابل تامل است و برگهای زرینی از خدمت به انسانها دارد. اگر مدیریت، اخلاق، صبر و هوشیاری ابوترابی در برابر سیاست و شکنجههای روحی و جسمی طاقتفرسای دشمن نبود، اتفاقی غیرقابل تصور در انتظار آزادگان بود. ابوترابی مردی که اغلب نمایندگان صلیب سرخ او را «مسیح» میخواندند و حتی ماموران استخبارات در برابر عظمت اخلاقش سر تعظیم فرود میآوردند.
قسمتی از متن کتاب
شب که اسرا به نماز ایستادند، این چوپان آنها را مسخره کرد، اما ابوترابی دخالت نکرد؛ حتی وقتی با اسرا درگیر شد تا بلکه نگهبان او را از آن اتاق خارج کند، باز هم وارد دعوای آنها نشد. کمکم خواب بر اسرا غلبه کرد و روی زمین سیمانی چسبیده به هم خوابیدند تا با گرمای بدن همدیگر گرم شوند. این شش نفر فقط سه پتو داشتند. هنوز چشمشان گرم نشده بود که صدای سوتی آزار دهنده و نعرههای نگهبان آنها را از جا پراند. در بهسختی باز شد. چوپان پرید جلو، اما نگهبان با لگد او را سر جای خود نشاند و ابوترابی را با خود برد.
روز بعد که ابوترابی با صورت خونی و زخم بازو وارد اتاق شد، اسرا دورش حلقه زدند. آن چوپان ناآرام نیز به این صحنه خیره شده بود. ابوترابی با مهربانی فاصلهی خود را با او کم کرد، اگرچه برای بقیه خوشایند نبود. توجهی به اعتراض آنها نکرد و گفت: «در وصف عراقیهایی که برای مواظبت از ما انتخاب شدند باید بگویم که کوچکترین بخشش از طرف آنها قابلِتقدیر است. بگذارید کینههای خود را روی شما تخلیه کنند تا آرام بگیرند. همن که خسته شوند، پی به اشتباه خود خواهند برد. اینها مسلمان هستند و حتی برخی شیعه. شما باید به کوچکترین شادیها راضی باشید تا امید در وجودتان زنده بماند. اینجا هر رفتارِ منجر به امید بسیار گرانبها است. باید با این وضعیت ساخت، نه اینکه چشمانتظار کسی از بیرون باشید که شما را درک کند؛ بیرونی پر از جنگ و کینه که معلوم نیست کی تمام خواهد شد تا آزاد شویم. چشمهای خود را به روی سلایق همدیگر ببندیم تابا هممانوس شویم. قبول کنید که همهباهم محکوم به اسارتیم، حتی اگر برای جنگ اسیر نشده باشیم.»
نگاهش روی چهره آن چوپان ثابت ماند که به دقت به حرفهایش گوش میداد. کمی بعد، به چهار نفری که در عملیات طریقالقدس به اسارت درآمده بودند نگاه کرد و ادامه داد: «شما مسئول اعتقادات دیگران نیستید. این مرد چوپان در جنگی به اسارت درآمده که هیچ نقشی در آن نداشته است. پس، نه فقط سزاوار سرزنش نیست، بلکه نیازمند مهربانی ماست که به او فرصت بدهیم تا خود را بهتر بشناسد. چطور میتوان در بین کسانی که مجبور به تحمل ایام نامحدود اسارت هستند اولویت قائل شد و آنها را سرزنش کرد؟ بهتر است به جای قضاوت در مورد همدیگر خودتان را جای آنها قرار دهید. در آیندهای نزدیک تعادل فکر شما به حدی میشود که ممکن است باعث زیر سوال قرار گرفتن تمام ارزشهایی شود که به آن دلیل وارد جبهه شدهاید.» (صص ۱۳۸ و ۱۳۹)
کتاب «خاکی آسمانی» نوشته نصرتالله محمودزاده در قطع رقعی، جلد شومیز و با کاغذ بالکی، در ۶۵۲ صفحه مصور، با شمارگان هزار نسخه ابتدا در سال ۱۴۰۳ منتشر و اکنون به چاپ چهارم رسیده است.