خیزابههای شور و درد در شعر عاصم اردبیلی

به گزارش ایرنا؛ زندهیاد صالح (پرویز) عاصم کفاش اردبیلی متولد ۱۳۲۰ و متوفی به سال ۱۳۹۳ عضوی از جامعۀ سرافراز معلمان کهنشهر اردبیل بود که از طبع خدادادی شاعری نیز بهرهها داشت و این توانایی را در خدمت مردم و جامعهاش قرار داد.
او را از نیمۀ دوم دهۀ شصت که در مدرسۀ ما زبان انگلیسی تدریس میکرد میشناسم. ورود به سرایش شعر ترکی از سالها پیش در کارنامۀ ادبی عاصم به چشم میخورد و البته او از سرودن به زبان فارسی نیز غافل نماند تا قسمتی از دغدغههایش را با استفاده از زیباییهای این زبان پویا بازگویی کند و به یادگار بگذارد.
شکی نیست در شعر نیز مثل گونههای دیگر کلام، ممکن است موضوعات روزمرهای به عنوان مطالبه طیف کثیری از جامعه، مطرح شوند اما به دلیل پیوند با مقطع زمانی خاص، به ماندگاری قابل ملاحظهای دست نیابند.
شعر میتواند بازگو کنندۀ ابعاد زندگی انسانها، خوشیها و ناخوشیها، زیباییها و زشتیها و دهها موضوع مهم دیگری باشد که زبان عادی، یارای ادای بهین آنها را ندارد و در همین راستا موضوعات پایدار و فراگیر متعددی را مانند بسیاری از مفاهیم ادب تعلیمی، غنایی، حماسی و… سراغ داریم که زمان طرح و پرداختن به آنها محدود نیست و یکی از دلیلهای زنده ماندن آثار شاعران بزرگ کلاسیک، بهرغم سپری شدن سدههای طولانی همین موضوع است.
اولویت استاد عاصم اردبیلی از همان اوایل ورود به دنیای شگرف و جاودانۀ شاعری، پرداختن به دردهای مردم بود. او به عنوان شاعر ایل «ائل شاعری»، در شعر خود به ابعادی از زندگی پرداخت و البته بعدها این رویکرد را در شعرش نیز اعلام کرد:
من شاعیرم ترجمه؛ من شاعر هستم
ائلین دانیشان دیلی… زبان گویای ایل هستم
دوداقیمی تیکسون اگر لبهایم را بدوزی
گؤزؤم دانیشار چشمم سخن می گوید
گؤزؤمه میل چکسون اگر به چشمم داغ بزنی
سؤزوم دانیشار حرفهایم سخن خواهد گفت
اود ووروب یاندیرسان اگر آتش بزنی و بسوزانی ام
کؤزوم دیل آچار… خاکسترم زبان خواهد گشود…
این ادیب خوشذوق، از ناملایمات زندگی گلایهها کرده است و گرچه در این حیطه، دو شعر «جهنمده بیتن گول» در وصف تیرهروزیهای بانویی به نام «سوری» و شعر «ایکینجی بهلول» دربارۀ زندگی پرغصۀ «شیخ ممد» از معروفیت بیشینی برخوردارند، دامنۀ سرودههای دردمندانهاش بیش از اینهاست و مثلاً در شعری با نام «یارالی» این گونه، مویه میکند:
یارالی بوی آتدیق یارالی قالدیق ترجمه؛ با جراحت بالیدیم و مجروح ماندیم
طایفادان یارالی ائلدن یارالی از طایفه مجروح و از ایل مجروح
بیر گون عومور سوردوک یوز گون قوجالدیق یک روز عمر کردیم و صد روز پیر شدیم
اورهکدن یارالی دیلدن یارالی… از دل مجروح و از زبان مجروح
هرچند تجربهها غالباً از راه حسهای پنجگانه فیزیکی به دست میآیند بخش قابل توجهی از آنها مجموعۀ تأثیرات احساسی هستند. شعر نه تنها با موسیقی و ضربآهنگش بلکه از راه تصویرسازی در نهاد ما اثر میگذارد و شاعران در تقلای خویش برای وصف یک تجربه، ممکن است از راه ساختن تصویرها، تأثیرهای احساسی سرشاری را در ضمیر مخاطب بر جا بگذارند.
عاصم در آفرینش تصاویر، گاهی چنان باریک شده که خواننده در کمترین زمان پس از یکی شدن با روایت داستانی او میتواند خویشتن خویش را در صحنۀ وقوع ماجراهای مورد نظر، احساس کند.
سیندیردی سکوتی گولـله نین سسی ترجمه؛ سکوت را صدای گلوله شکست
قالدی قاطاریندان آرالی دورنا دُرنا از هم قطاران خود جدا ماند
اووچو تفنگینی سالدی چینینه شکارچی تفنگش را به دوشش آویخت
یئرده قاناد سردی یارالی دورنا… درنای مجروح بال خود را به زمین گسترد
سوروندو اوزونو بیر یانا چکسین خزید تا خود را به گوشه ای بکشد
اووچونون الیندن قاچماق ایسته دی تا از دست شکارچی فرار کند
قانلی قانادینا حسرتله باخیب با حسرت به بال های خونینش نگاه کرد
تکجه اون آددیملیق اوچماق ایسته دی… فقط ده قدم قصد پرواز کرد …
سرودههای عاصم بازگوکنندۀ این نکتۀ مهم است که وی بیتفاوتی یا حتی کمتفاوتی در قبال آلام انسانها را در هر گوشهای از عالم که بودهاند برنمیتابیده و لذا به بروز زورمداری و بیعدالتی در حق انسانها در هر جامعهای که باشند اعتراض میکند:
من بیلنی تاریخ بویو ترجمه؛ تا جایی که می دانم
قارا وارلیق بخت سیاه
کورلوق چکن انسانلارین به قامت انسان های ندار و فقیر
قامتینه
بیر دون کیمین بیچیلیبدیر مثل یک لباس بریده و دوخته شده است
وی بخشی از پیامهای خویش را در قالب طنز، نمایان میسازد و ورود عالمانهاش به حوزۀ طنز برای بهرهگیری از ظرفیتهای آن، نشان دیگری از قابلیتهای شعری اوست و به آفرینش شعرهای متعددی همچون «ال مندن اتک سندن» یعنی “دست از من و دامن از شما” که همین عنوان را برای یکی از کتابهایش هم برگزیده، منجر شده است.
یکی از یادگارهای قابل درنگ عاصم در این زمینه، شعر «رییس» است که این گونه آغازش میکند:
روایتدیر کی بیر گون ملک تنده ترجمه؛ روایت است که روز در سرزمین بدن انسان
پوزولدی بیرلیک اعضای بدنده وحدت اعضا از هم گسیخت
منیتدن بوتون ایش لر یاش اولدو کارها از منیت اعضا خراب شد
اورهکلر برکئیب دؤندو داش اولدو دلها بی رحم و مثل سنگ شد
بدن مولکو دوشوب تاب و تواندان سرزمین بدن از تاب و توان افتاد
بلایاغدی کأنه آسماندان… گویی از آسمان بلا بارید …
و طی آن، مناظرهای مفصل و توأم با کنایه و مفاخره بین اعضای مختلف بدن، در می گیرد…
انگیزهای درونی عاصم را واداشته است بعضی وقتها دردهای زندگی شخصی خویش را هم به شعرش وارد کند و برای نمونه، وقتی در سرودهای با نام «گؤزلریمه» در سالگرد فراق ابدی فرزندش چنین شیون سر میدهد:
گولده سن سیز تیکاندی گؤزلریمه ترجمه؛ گل نیز بدون تو در چشمانم خار است
یاخجی لاردا یاماندی گؤزلریمه خوب ها نیز به چشم من بد می نماید
سن گولستانیدن کوسهن گوندن از روزی که از گلستان قهر کردی
گوله باخماق زیاندی گؤزلریمه… تماشای گل به چشمانم زیانبار است
آشکار است که چگونه در طول سالها دشواریهای زندگی را تحمل کرده، تلخیهای آن را برتابیده و شعر را به عنوان مرهمی برای دردهای وجودش برگزیده است.
شعر او که در قالبهای مختلفی چون قصیده، هجایی، چهارپاره، غزل و… جلوه یافته است مخاطب را به اهمیت ترویج ارزشها و گسترش خصلتهای انسانی رهنمون میشود. گاهی هم زیباییهای موجود در طبیعت را همچون شاعران سبک خراسانی مورد توجه قرار داده تا اهمیت دقت در زیباییهای خلقت الهی را به عنوان راهی برای پی بردن به عظمت آفرینش پروردگار گوشزد کند:
کونول بورونمه غصیه بو جسمه تازه جان گلیر ترجمه؛ ای دل غمگین مباش، تازه جان به این جسم وارد می شود
قیشین غمین باشوندان آت، بهار گل فشان گلیر … غم زمستان را از فکرت خارج کن، بهار گل افشان می آید
ارادت به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) از پر افتخارترین موضوعات مطروح در شعر استاد عاصم اردبیلی است و علاوه بر این که کتاب «قانلی قیام» خرمنی از اشعار عاشورایی او را در آغوش دارد، چنان سرودههای سپند در لابهلای سایر کتابهایش هم به چشم میخورند و مثلاً در کتاب «کؤزلو سؤزلر» در سوگ امیر ابدی علم و بیان، علی (ع) چنین میسراید:
گونش ضیالی اوزون تا بویاندی قانه علی ترجمه؛ ای علی (ع) تا روی خورشیدوار تو به خون آغشته شد
عدالت آدلی آغاج وورمادی جوانه علی درختی به نام عدالت جوانه نزد
صداقتین قاپوسیندان قیفیللار آسلاندی قفل ها از در صداقت آویزان شد
هدف کول اولدو شرف گلمهدی بیانه علی… هدف خاکستر شد و شرف به بیان نیامد ای علی (ع)
یا خطاب به حضرت ولیعصر (عج) مینویسد:
گَل ای خلوتنشین ظلمتده کونلوم آفتاب ایستر ترجمه؛ ای خلوت نشین بیا که دلم در ظلمت، آفتاب می خواهد
بو هجران خستهسی بیر جرعه لعلوندن شراب ایستر… این خسته بیمار هجران،از لب لعل تو جرعه ای شراب می خواهد
و در پایان همین سروده، از مولایش این گونه طلب شفاعت میکند:
… توسل چنگین «عاصم» دامنوندن اوزمیور بیرآن ترجمه؛ عاصم چنگ توسل را یک آن از دامان تو بر نمی دارد
که حق دیوانی محشرده حساب ایستر کتاب ایستر زیرا دیوان حسابرسی حق در محشر، حساب و کتاب می خواهد
صالح عاصم از ملکه شعر الهام میگیرد و البته الهاماتی هم به مخاطب ژرفکاو، هدیه میدهد، اوضاع روز و روزگار را نقد میکند و نگاه نافذ و همراه با عاطفه که میتواند رمز و رازهای مغفولی را جلوی چشمها بیاورد و بر افکار، متبادرشان سازد به شعر این شاعر دردمند، اعتبار میبخشد.
او در سیر شاعری خویش در یک جا متوقف نمیماند. وقتی از مصداقها سخن میرانَد با زبانی ساده و به دور از ترکیبات دشوار و دور از ذهن، عواطف خواننده را چنان به غلیان میآورد که او را مصمم میسازد دستکم، پارهای از سرودههای وی را برای بار بعدی و باز بعدیتر بخواند.
به بیان دیگر اگر گاهی در فراخنای رئالیسم وارد میشود گاهی هم بر مبنای رمانتیسم سخنها میگوید. سرودههای وی گزارههای اخباری و اغلب، عنصر تخیل را در خود دارند و از این رهگذر، برای تجلی حداکثری احساسات و اندیشهاش استخدام واژهها را با دقت انجام داده است تا مفهوم و پیام نهفته در شعرهایش را در کمترین زمان به خواننده، انتقال دهد.
و کلام آخر این که
… عشق اهلی دیر، حقارتایلن باخما «عاصمـه» ترجمه؛ به عاصم با دیده حقارت ننگر چون اهل عشق است
عالم بیلیر بو عرصهیه مردانه گلمیشم. عالم می داند که به این عرصه، مردانه وارد شده ام
روحش شاد
** نویسنده و محقق فرهنگ و ادبیات