حج و طی مراتب توحیدی با همراهی امام عصر (عج)

اعمال حج، چه عمره مفرده و چه حج تمتع، در عالم معنا از یک حقیقتی برخوردار است و بر روی زمین دارای صورتی نمادین است. آنچه زائران بیتالله الحرام انجام میدهند، اجرای صورت نمادین و آیینی است اما این صورت های نمادین، حقیقتی در عالم بالا دارند. به تعبیری دیگر، وقایع عینی و واقعی، روزی در عالم معنا و همزمان در عرصه زمین اتفاق افتاده است و افرادی که طی این سفر به اجرای آن اعمالی میپردازند که از مسیر احکام مترتب بر آن است، خودشان را با آن حقیقت مستور و یادآوری آن اتفاقات، پیوند میدهند. پس اجرای صورت نمادین و آیینی حج، برقراری ارتباط با آن حقیقتی است که در عالم بالاست.
زائران بیتالله با بازآفرینی آن وقایع، با کاروانی پیوند میخورند که حاملان و مجریان اصلی آن معنا و آن حقیقت نورانیاند. وقتی آن اعمال بازآفرینی میشود، ارتباط و پیوندی با آن حقیقتی که در عالم معنا وجود دارد، برقرار میشود و آن فرد نیز بهعنوان زائر بیتالله الحرام شناخته میشود. زائر بیتالله الحرام از طریق برقراری ارتباط با حقیقتی که در عالم خارج از ماده اتفاق افتاده است، همافق با مجریان نخستین این اعمال میشود. او نیز در ارتفاع دیگری قرار میگیرد و برای تحقق این امر، مأمور میشود با اجرای احکام خاص، از مسیری ویژه حرکت کند و با اجرای اعمال و احکام، با آن حقیقت خارجی که در عالم بالا همچنان جاری و ساری است، پیوند پیدا کند.
زائر بیتالله میکوشد تا از زمان و مکان فیزیکی و به زمان و مکان باقی برسد
برای ما که در زمان فانی زندگی میکنیم، دیروز و امروز و فردا معنی دارد. دیروز از یک ظرف زمان فیزیکی ۲۴ ساعت گذشته، امروز در یک زمان فیزیکی ۱۲ ساعت شاید گذشته است… و طلوع و غروب خورشید آن را از هم تفکیک میکند. اگر امکان و فرصت یابیم که از ظرف عالم فیزیکی خروج کنیم، به عالمی وارد میشویم که دیگر زمان و قوانین فیزیکی در آن معنا ندارد، طلوع و غروب خورشیدی در کار نیست؛ در این حال متصل میشویم به زمان باقی.
یک زمان فانی داریم و یک زمان باقی؛ یک مکان باقی داریم و یک مکان فانی. وقتی از عالم مُلکی خارج بشویم، میرویم به عالم قبر، برزخ؛ میرویم به عالم روحانیات. در آن عوالم دیگر زمان فیزیکی معنا ندارد؛ از ازل تا به ابد همهچیز به هم متصل است، وقایع و حقایق در آنجا جاری و ساری است و به یکدیگر متصل است. بنابراین سهم بزرگی از اعمال مناسکی که انجام میدهیم و حاجی انجام میدهد، برای این است که بتواند از این مسیر در حد مقدور، از عالم ناسوتی، زمان فانی و مکان فانی کنده بشود، پیوند بخورد به عالم باقی و به مکان باقی و زمان باقی متصل بشود؛ در آنجایی که حقایق جاری و ساری است، در آنجا اباعبدالله الحسین (ع) جاری، ساری و حی است، در آنجا حضرتش محدود و محاط به سال ۶۱ هجری نیست.
بنابراین سهمی بزرگ از احکام، آداب و مناسک برای پیوند دادن انسانِ حیِ مبتلا به عالم فیزیکی به عالم باقی است. انسان با این اتصال است که به زمان باقی متصل میشود؛ در واقع پیش از آنکه بمیرد، بقا مییابد؛ به عالم روحانی پیوند میخورد تا به ساکنان عالم باقی پیوند بخورد و نوعی ماندگاری پیدا بکند. علت اینکه اشاره شد اجرای مناسک حج امری نمادین است، به همین دلیل است.
زائر خانه خدا، زائر بقیةالله الاعظم است و زائر بقیةالله الاعظم، زائر خداست
خانه کعبه، نشانهای است که خداوند در زمین جعل کرده است و حقیقت مسجدالحرام، حقیقت کعبه، مَثَلی است در عالم ناسوتی، از آن حقیقتی که در عالم باقی حاضر است. امام حیِ در هر زمان، بقیةالله است. بقیةالله گرفتار در مکان و زمان فیزیکی نیست؛ خارج از زمان و مکان فانی، جاری، ساری، سلطان و محیط بر عالم پیدا و آشکار است اما این نقطه را خداوند متعال جعل کرده تا زائر خانه خدا، زائر خدا بشود؛ زائر خانه خدا، زائر بقیةالله بشود که بهعنوان خلیفةالله در زمین قرار داده شده است. حاجی نه زائر خانه سنگی، بلکه زائر خانه خداست؛ نه زائر خانه خدا، بلکه زائر خلیفه خداست؛ زائر خود خداوند رحمان از مسیر بقیةالله است.
زائر بیتالله طواف خانهای سنگی نمیکند؛ در دل، طواف به گرد بقیةالله دارد؛ در دل طواف به دور حضرت صاحبالزمان دارد. طواف به دور انسان کامل دارد تا در این سیر و طواف به دور انسان کامل، دور بقیةالله الاعظم، از او بشود، با او بشود، در معیت با او قرار بگیرد. وقتی از او بشود، با او بشود، در معیت با او قرار بگیرد، یعنی مجال حضور در عالم باقی پیدا میکند؛ مجال حضور در مکان باقی پیدا میکند. بنابراین هر یک از اعمال حج، وجهی نمادین دارد و معبری است برای اتصال به حقیقتی که در ورای مناسکش نهفته است.
حضور حاجی در مشعر، عرفات و منا، حضور در سه ساحت روحانی است
حاجی در ماه ذیالحجه از مکه خارج میشود تا با طی مراتبی، اذن پیدا کند و دوباره به خانه خدا بازگردد. از خانه میرود بیرون، از مسجدالحرام میرود بیرون، از شهر مکه میرود بیرون. سه ساحت را باید تجربه کند و پشت سر بگذارد؛ سه مرحلهای که در مشعر، عرفات و در سرزمین منا اتفاق افتاده است. این مواقف، صرفاً سه مکان فیزیکی نیستند، بلکه سه ساحت، سه مرتبه، سه پله و سه ارتفاع است که وقتی حاجی مراتب را طی میکند، اگر فهم و آگاهی پیدا کند، مشعر را بهعنوان یک ساحت، پشت سر بگذارد و عرفات را بهعنوان یک ساحت پشت سر بگذارد تا برسد به سرزمین مِنا. این سیر و صیرورت در سه ساحت، در واقع باید در جانِ حاجی اتفاق بیافتد که اگر این دگرگونی و تحول در عالم جان و نفس اتفاق بیافتد، حاجی معمولی که با کت و شلوار رفته است، زائر خدا شناخته میشود.
او مراتب عالی نفسانی را طی کرده است، به نوعی همسنخی و به نوعی مجانست با آنهایی میرسد که در عالم باقی مستقرند. ساحت اول را که مستقر میشود، در مشعرالحرام، در آنجا در یک شب به راز و نیاز و خلوت مشغول میشود. شب را برای خلوت قرار دادهاند؛ شب را برای خلوت کردن با محرم قرار دادهاند؛ شب را برای خلوت گزیدن از غوغا، جدا شدن از اطلاعات و هیجانات روز قرار دادهاند. در شب، سکون و خلوت اتفاق میافتد و زائر با خود و محبوب خلوت میکند، با حضرت حق به مؤانست و گفت و گو مشغول میشود و در اثر این استقرار در مشعر، نوعی خودآگاهی پیدا میکند، نوعی شعور پیدا میکند و با این استعدادی که در اثر طی مراتب روحانی پیدا میکند، مستعد دریافت حقایقی در عالم درون خود میشود.
در ساعات روز که همهاش هیاهو، غفلت، هیجان و خلجان است، چشم، گوش و همه حواس مشغول غیر خدا هستند، آدمی در دل تاریکی شب مجال پیدا میکند پلی به عالم درون بزند، با حقیقت رحمانی و روحانی خود ارتباط برقرار کند. تلاطمهای روز اجازه سیر و حضور در عالم درون را به احدی نمیدهد. شب، فرصتی طلایی است که فرد به دور از جلوات و امور غفلتزا، مراتبی از حقایق ساری و جاری در عالم معنا را در درون خود درک کند.
اگر این حقایق را در درون و وجدان خود بیابد، در واقع مقدمهای میشود که بعداً به ساحت بعدی، به شناخت برسد؛ به عرفان برسد؛ به عرفات برسد. چنانچه این شب مشعر را درست طی کند و در مشعر سنگریزهها را جمع کند، در واقع مهیا میشود برای اینکه جسم و جان را از هرچه غیر اوست بزداید و مهیا میشود با این سنگهایی که جمع کرده است، از هر چه غیر اوست دور شود، بیرون بریزد، پرتاب کند. این صیر باید شب اتفاق بیافتد و به این حقیقت برسد که یکی هست و غیر او هیچکس نیست؛ وحده لا شریک له، لا اله الا هو. از نفست دورش کن، برای تبری جستن، که این تبری جستن مقدمهای میشود برای عرفات.
تا آن مناجات شبانه در مشعر رخ ندهد، چشم دل حاجی به عرفات و به آن مرتبه از شناخت باز نمیشود. پس حاجی باید مشعر را به صورت تمام و کمال پشت سر بگذارد. عمل ویژهای نیست، طوافی در کار نیست، همان خلوت کردن است، به مناجات و راز و نیاز مشغول شدن است، به بریدن و جدا شدن از مشغلههای روز است. جمعآوری ریگ و سنگها نیز نمادین است. با این اقدام مستعد میشود تا آنچه نارواست، آنچه باعث نامحرمی است را جمع کند و پرتاب کند و آفتابنزده راهی سرزمین عرفات شود.
این سفر، سفری است که جان و نفس طی میکند. این پا و جسم، این مسافر را با خودش میبرد؛ یعنی نسبت جسم و جان تغییر میکند. اینجا جان و روح آدمی است که کالبد را بر خود حمل میکند و با خود میبرد. این جان و نفس آدمی است که از ساحات میگذرد. در حقیقت، جسم، جایی نمیرود؛ این جان است که مسافر اصلی است. مسافر اصلی جسم نیست، چون تعلق جسم به عالم فیزیکی است، به عالم فانی است. این جان است که باید به عالم باقی پیوند بخورد. حاجی با اعمالش دیگر صرفاً غرقه عالم جسمانی نیست. این حاجی است که باید بتواند جان را صیر(بازگشت) بدهد، با پایش سیر در زمین بکند اما در واقع باید در همان زمان، جان او و نفس او صیر بکند تا از این مراحل رد بشود، به عرفات برسد. لذا در روز، مستقر در عرفات میشود.
معرفت امام عصر (عج)، معبر معرفتالله است
در واقع چشم جان او باید به حقایقی در روز برسد. شاید بشود گفت، زائر، رهبانیت ندارد بلکه مدد از شب و خلوت میگیرد و در روز در عرفات صیر میکند. اگر آن مرحله را که همان خلوت با خدا در مشعر است، به درستی طی کرده باشد، مرتبهای از شناخت در عرفات حاصل میشود و به مرتبهای از عرفان میرسد. عرفانِ چه؟ شناختِ چه؟ موضوع اصلی، گمشده اصلی، مقصود اصلی، «معرفتالله» است؛ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ». جن و انس جز برای عبادت خلق نشدهاند. در عین حال امام میفرمایند «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْرِفُون»، جن و انس خلق نشدهاند، جز برای رسیدن به معرفت. به معرفتِ چه؟ به معرفتالله! در عرفات باید معرفتالله اتفاق بیافتد. اگر در عرفات به پشتیبانی مشعر، به معرفتالله نرسد، اصلاً صیری اتفاق نیفتاده است، اصلاً سفری نکرده است. مراد در طی این سه ساحت، رسیدن به معرفتالله است.
در دریافت ولایی، معرفتالله از مسیر معرفت امام میسر میشود. حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید «مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعْرِفَةُ الله». معرفتِ منِ ولی خدا، معرفتالله است. علت این است که انسان متعارفِ درگیر روز و شب و جلوت و هزار نقص و فقر، استعداد بال گشودن تا آن قله قاف را ندارد. استعداد پرواز تا آن بلندا برای انسانِ گرفتار به هزار نقص و فقر، امکانپذیر نیست. مجال معرفت حضرت حق جل و اعلا برای انسان معمولی نیست، راه ندارد. لذا زائر برای طی مراتب میبایست سوار بر بالِ رحمت و هدایت ولیِ خدا بشود. وقتی سوارِ بر بالِ ولیالله، در معیت با ولیالله مراتب را طی میکند، صیروریت پیدا میکند، به مقامات عالی توحیدی میرسد اما اگر بخواهد در معیت امام قرار بگیرد و سوار بر بال رحمت و هدایت امام، یعنی انسان کامل، بتواند مراتب توحیدی را طی کند، تا معرفت امام حاصل نشود، امکانپذیر نیست.
آنکه در دل و جانش، مرغِ جانش طالب معرفتالله، طالب سیر تا قلههای دوردست است، ضرورتاً باید معرفت امام داشته باشد. وقتی تو امام را نشناسی، با که میخواهی بروی؟ وقتی انسانی طالب است که امام دست او را بگیرد، قبل از دستگیری و مددجویی، او باید امام را شناخته باشد. در غیر این صورت، خود، دستش را به دست ائمه کفر و زندقه میگذارد. او هم وی را به جهنم رهنمون است. پس باید به معرفتی از معرفت امام برسد که بتواند دستش را در دستان امام بگذارد.
برای اینکه میزبان نگاه امام باشد، ضرورتاً باید معرفت امام اتفاق بیافتد. صحرای عرفات، صحرای نیل به معرفت امام عصر (عج) است. حاجی که درست و دقیق، مشعر را پشت سر گذاشته باشد، در صحرای عرفات به معرفت امام میرسد و وقتی امام را شناخت، مقصد را پیدا کرده است. وقتی امام را شناخت، در صراط مستقیم استقرار پیدا کرده است و آنکه مستقر در صراط مستقیم شد و امام دستش را گرفت، از ائمه کفر و زندقه و شرک و ضلالت رهایی پیدا میکند.
پس صحرای عرفات، صحرای نیل به معرفت امام است. اگر در روز عرفه به این درجه از معرفت رسید، به همولایتی با امام عصر و زمانش میرسد. وقتی همولایتی با امام عصر و زمانش شد، یعنی به مرتبهای از محرمیت با امام زمانش میرسد، یعنی به مرتبهای از سنخیت با امام زمانش میرسد، یعنی از او میشود، با او میشود. لذا حاجی که عرفات را با دعای عرفه پشت سر گذاشت، بعد از ظهر، به عبارت دیگر این حاجی، پخته شده است در معرفت امام، در معرفتالله.
روز عرفه برای امام حسین (ع)، رسیدن به مقام فنا فی الله است و این روز برای حاجی و زائر غیر امام معصوم، روز عرفه و صحرای عرفات و رسیدن به مقام فنای در امام معصوم (ع) است؛ یعنی باید در عرفات به مرتبهای از شناخت و معرفت درباره امام برسد که خودش را فنای در امام بیابد، خودش را تسلیم امام بشناسد، خودش را مجاهد فی سبیلالله بشناسد.
سبیلِالله، امام زمان است. آنکه در مقامِ امامِ حیِ به فنا رسید، یعنی از خودش، از همهچیز خلاص شده است، از او شده است، پیوست با امام پیدا کرده است. چنین شخصی که در این مرتبه وقوف پیدا میکند و به معرفت میرسد و بعد از اینکه دعای عرفه را خوانده است، هنگامه غروب بار و بنه را برمیبندد و به سرعت به سرزمین مِنا میرود. چرا به منا میرود؟ در این هنگام، حاجی به ساحت سوم ورود کرده است.
منا، سرزمین طلب حوائج معنوی و مادی از امام عصر (عج) است
ساحت اول، سیر در مشعر؛ ساحت دوم، سیر در عرفات؛ صیر و صیروریت جان است و ساحت سوم، منا. زائر در منا به مقام وصل میرسد، زائر وصول یافته است. منا، سرزمین عشرت و عیش است، محل خوشی است، محل عید است، محل تبریک است، محل خواستن است. زائر در این حال دیگر اجازه دارد بخواهد و طلب بکند. وقتی که در منا به محرمیت رسیده، حالا میتواند هر چیزی که طالب است از مولای خود بخواهد.
کسی میتواند از مولایش طلب بکند که آقا و مولای خود را شناخته باشد و مولایش او را قبول کرده باشد و به مقامی رسیده باشد که نه فقط تسلیم امام، بلکه فانی در امام باشد. در ماجرای کربلا، یاران امام در دشت کربلا در حقیقت در شب عاشورا، مشعر را و در صبحگاهان، عرفات را پشت سر گذاشته بودند و در ظهر عاشورا در معیت امام به نوعی سنخیت و تجانس رسیدند که توانستند حسینی باشند. حالا میتوان این بیان را خطاب به آنان مطرح نمود که «السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حَلَّت بِفِنائک».
یاران امام حسین (ع) فانی در اباعبدالله شده بودند. آنهایی که فانی در اباعبدالله شده بودند، سلام به آنان در کنار سلام به اباعبدالله قرار میگیرد. چنانچه در زیارت ناحیه مقدسه، امام زمان (ع) به آنها سلام میکند. به همین دلیل در متن زیارت عاشورا درج شده است «السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیکم منی جمیعاً سلام الله». زمانی که «علیکم منی» بیان میشود، یعنی ای حسین، ای علیاصغر (ع)، ای علیاکبر (ع)، ای هر یک از شهدا، ای حر، ای بریر!… «جمیعاً سلام الله ابداً ما بقیتُ و بقیَ اللیلُ و النهار».
یعنی چه؟ یعنی این سلام من به شما از زمان فانی جدا میشود و به آن عالم باقی متصل میشود. یعنی این سلام تمامی ندارد. وقتی این ارتباط برقرار است، یعنی سلام به آنها هم در این لحظه و هم در آینده، تا ابدالآباد باقی است. این سلام جاری است و ادامه دارد.
برای حاجی در منا باید این اتفاق افتاده باشد. اگر چنین چیزی اتفاق افتاده باشد، آنگاه برای ایشان عید است، آنگاه برای ایشان عید قربان است؛ یعنی حاجی، قربانی امامِ حی شده است، یعنی به مقام فنا در امام رسیده است. کسی که فناء فی الامام برایش حادث شده باشد، پیوند با بقیةالله پیدا میکند. آنکه پیوند با بقیةالله پیدا میکند، پیوند با زمان و مکان باقی پیدا میکند و تا ابدالدهر، سلام خدا بر او ساری و جاری میشود؛ حاجی میشود. حالا میتواند هرچه میخواهد از خدا بخواهد و هرچه بخواهد میشود و هدیهای که به او میدهند این است که تمام آنچه در زمان نامحرمی انجام داده است، از نامه اعمالش پاک میکنند.
لذا امام محمد باقر (ع) سخنی به این مضمون میفرمایند مبادا وقتی که حج را تمام کردی، بپنداری که چیزی از سیئات در پرونده تو باقی مانده است. تمام سیئات در پرونده فردی ثبت بوده است که به مشعر نرفته، به عرفات نرفته و در منا به وصل نرسیده و سرانجام فنای در امام برایش اتفاق نیفتاده است. این با خودش بوده، با امام نبوده است، نامحرم بوده است. وقتی این سه ساحت را طی کرد، در این مرتبه، در مقام فنا در امام، صفات کمالی آنچنان در خودش حاضر کرده است که میتواند در عید قربان حضور پیدا کند و حاجی شود.
* مدیرمسئول مؤسسه فرهنگی هنری موعود عصر (عج)