بورس ایران زیر سایه مُسکّنهای مقطعی؛ از شاخصسازی تا ناترازیهای مزمن

به گزارش خبرنگار مهر، بازار سرمایه ایران یکی از مهمترین ارکان تأمین مالی برای بنگاهها و پروژهها محسوب میشود. در شرایطی که فشارهای تورمی، بیثباتی سیاستی و کاهش رشد اقتصادی بر فضای کلان سایه انداخته، بورس میتواند نه تنها محلی برای جذب سرمایههای خرد باشد بلکه با هدایت نقدینگی به سمت فعالیتهای مولد، از التهاب بازارهای موازی همچون مسکن، طلا و ارز نیز جلوگیری کند.
اما واقعیت این است که در سالهای اخیر، بهویژه پس از رشد شدید شاخصها در سالهای ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ و سپس سقوط ناگهانی آنها، بازار سرمایه با بحران عمیق اعتماد روبهرو شده است. بخش زیادی از فعالان حقیقی سرمایه خود را از دست داده و دیگر بازنگشتهاند، بسیاری از شرکتها دچار ناترازیهای مالی شدهاند، و سیاستگذاران نیز بیشتر به اقدامات مقطعی و دستوری روی آوردهاند تا اصلاحات ریشهای.
تزریق نقدینگی به بازارهای مالی پدیدهای جهانی است. در اقتصادهای پیشرفته، بانکهای مرکزی برای تحریک اقتصاد در دوران رکود به «تسهیل کمی» (Quantitative Easing) روی میآورند. اما تفاوت مهم اینجاست که در بورسهای پیشرفته، این تزریق از طریق خرید اوراق قرضه یا داراییهای مالی با پشتوانه انجام میشود و هدف اصلی، کاهش نرخ بهره و تحریک بخش واقعی اقتصاد است.
در ایران، تزریق نقدینگی معمولاً به شکل مستقیم یا غیرمستقیم و با هدف جلوگیری از ریزش شاخص یا بازگشت مقطعی رونق انجام میشود. به عبارت دیگر، انگار برای بیماری که نیاز به عمل جراحی دارد، صرفاً مسکن قوی تزریق میشود.
سعید اسلامی بیدگلی، استاد دانشگاه و دبیرکل اسبق کانون نهادهای سرمایهگذاری ایران در گفتوگو با خبرنگار مهر در پاسخ به این پرسش که چرا از برخی نمادهای شاخصساز که گزارشهای جدید منتشر شده از عملکرد آن ضعیف و با کاهش چشمگیر سودآوری همراه بوده، بهصورت ویژه حمایت میشود، گفت: البته من درباره تک سهم مشخص نظری ندارم، اما به طور کلی اعتقادم این است که حمایت نهادهای حاکمیتی از بازار سرمایه باید از طریق اصلاح زیرساختها، قوانین و مقررات انجام شود. تزریق نقدینگی صرفاً باید در مواقع بحرانی، آن هم برای جلوگیری از پنیک (هراس) بازار انجام شود.
او افزود: در ایران، متأسفانه هم نهاد ناظر بازار و هم سرمایهگذاران به حمایت از طریق تزریق نقدینگی عادت کردهاند. این انتظار همواره از دولت وجود دارد، چه در دوران جنگ و چه اکنون که در شرایط بهاصطلاح پساجنگی هستیم. حتی در شرایط عادی بازار نیز وقتی روند کاهشی آغاز میشود، بازار توقع تزریق نقدینگی از سوی دولت دارد.
این گزارش حاکی است پس از سقوط بازار در نیمه دوم ۱۳۹۹ با هدف «حمایت از بازار»، منابعی از صندوق توسعه ملی و شرکتهای حقوقی بزرگ وارد خرید سهام شدند، اما این اقدام نه تنها مشکل را حل نکرد، بلکه باعث شد عدهای در سطوح بالای قیمتی سهم بفروشند و خروج سرمایه سرعت بیشتری بگیرد.
اگر بخواهیم آسیبهای ناشی از این سیاست را بررسی کنیم باید بگوییم مهمترین آنها عبارتند از کاهش کارایی بازار به طوریکه قیمتها دیگر صرفاً بازتاب عرضه و تقاضای واقعی نیست، بلکه نتیجه تزریق مصنوعی پول است. ایجاد حباب؛ توزیع نابرابر نقدینگی در نمادهای خاص باعث ایجاد حبابهای کوچک میشود که با ترکیدن آنها اعتماد عمومی بیشتر از قبل از بین میرود.موقتی بودن اثر؛ پس از اتمام منابع تزریقشده، بازار به مسیر قبلی برمیگردد، معمولاً با سقوط بیشتر به دلیل ناامیدی مضاعف.
بنابراین به جای تزریق کوتاهمدت، باید تمرکز بر افزایش عمق بازار، جذب سرمایهگذاران نهادی جدید، تنوع ابزارهای مالی، و کاهش موانع ورود سرمایههای خرد باشد. بازار عمیق، خود قدرت مقابله با نوسانات را پیدا میکند.
اسلامی بیدگلی با تاکید بر اینکه اساساً ذات حمایتها باید جلوگیری از پنیک باشد از برخی اقدامات دستوری در بازار انتقاد کرد و گفت: از جمله این اقدامات میتوان به الزام صندوقهای درآمد ثابت به خرید سهام اشاره کرد. این سیاست در دورهای اجرا شد و از اساس اشتباه بود. متأسفانه این اشتباه هنوز در پرتفوی صندوقها باقی مانده و موجب اعوجاجاتی در سودآوری این صندوقها شده است.
باید تاکید داشت که صندوقهای درآمد ثابت به منظور ایجاد محیطی کمریسک برای سرمایهگذاران شکل گرفتهاند؛ در آنها بخش عمده دارایی در سپردههای بانکی و اوراق بدهی سرمایهگذاری میشود، نه در بازار سهام. سرمایهگذارانی که این صندوقها را انتخاب میکنند، معمولاً به دنبال بازدهی ثابت و ریسک پایین هستند.
دستور به این صندوقها برای اختصاص درصد مشخصی از دارایی به خرید سهام، عملاً فلسفه وجودی آنها را نقض میکند. در بحرانهای بازار سهام، این اقدام به قصد «نجات شاخص» انجام میشود، اما نتیجه آن از دو جهت منفی است:
تضعیف اعتماد سرمایهگذاران این صندوقها که انتظار امنیت سرمایه داشتهاند. تحمیل ریسک ناخواسته به صندوقها که ممکن است منجر به بازخرید گسترده واحدها و فشار نقدینگی شود. در سالهای اخیر، چندین بار درصد اجباری سرمایهگذاری در سهام برای این صندوقها تغییر کرده است. این بیثباتی و مداخلات دستوری باعث شده سرمایهگذاران حقوقی بزرگ و حتی مردم عادی، صندوقهای درآمد ثابت را به عنوان گزینهای امن در نظر نگیرند و به سمت بازارهای غیرمولد (مثل ارز و طلا) حرکت کنند.
بنابراین باید به صندوقها اجازه داده شود بر اساس تحلیل بازار و منافع دارندگان واحدها تصمیم بگیرند، نه دستورات حمایتی از شاخص. هر نوع الزام باید با دوره گذار، شفافیت کامل، و انتخاب داوطلبانه سرمایهگذاران همراه باشد.
بازار سرمایه ایران بیش از آنکه نیازمند «شوکهای حمایتی» باشد، تشنه ثبات سیاستی، شفافیت اطلاعاتی، و اصلاحات ساختاری است. اعتماد از دسترفته را نمیتوان صرفاً با رشد مصنوعی شاخص یا تزریق مقطعی نقدینگی بازگرداند. این اعتماد باید بر پایه پیشبینیپذیری و استقلال تصمیمگیری بازیگران بازار ساخته شود.
تا زمانی که تزریق نقدینگی جایگزین عمقبخشی واقعی بازار است؛ صندوقهای درآمد ثابت با دستورات اجباری از مسیر اصلی خارج میشوند و شاخصسازی واقعیات را میپوشاند و ناترازیهای کلان پابرجاست بهبود پایدار بورس غیرممکن خواهد بود. تنها در صورت اصلاح این چهار محور، بازار سرمایه میتواند به جای صحنه هیجانات مقطعی، به موتور رشد اقتصاد ایران تبدیل شود.