با خمینی (ره) از اردستان تا اردوگاه؛ اندیشهای که رهتوشه «سرباز کوچک امام» شد

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، کتاب «سرباز کوچک امام» نوشته فاطمه دوستکامی، بیشتر از آنکه مجموعهای از خاطرات یک رزمنده نوجوان باشد، سندی از روند شکلگیری و تقویت روحیه و باورهای مذهبی-سیاسی او در سایه تأثیرات عملی و فکری امام خمینی (ره) است.
این اثر بر پایه بیش از ۳۵۰ ساعت مصاحبه با مهدی طحانیان تنظیم شده است. طحانیان متولد شهریور ۱۳۴۶ در اردستان اصفهان است. وقتی تنها ۱۳ سال داشت، انگیزههایش برای حضور در جبهه را نه صرفاً مواجهه با دشمن خارجی، بلکه پیوند با آنچه امام خمینی (ره) در بیانیهها و سخنرانیها به عنوان «وظیفه جوانان مسلمان» طرح کرده بود، میدانست. از دید طحانیان، تأکید امام بر دفاع از اسلام و حفظ مرزهای ایدئولوژیک کشور، نه یک دعوت سیاسی بلکه باوری دینی بود که باید به کمک «سرباز وطن» تداوم پیدا کند.
نقش امام خمینی (ره) به عنوان الگو
در لابهلای فصلهای نخست کتاب، طحانیان شرح میدهد که چگونه شنیدن پیامها یا دیدن تصاویر امام خمینی (ره) در خانه، حس مسئولیت اجتماعی و دینی را در او زنده کرد. او میگوید: وقتی امام میگفت «اگر شما به جبهه نیایید، فردا چه کسی از اسلام دفاع خواهد کرد؟» (صحیفه امام خمینی ، جلد ۲۰ ، صفحه ۲۵)، این جمله برایش بیش از یک فراخوان صرف به نظر میرسید؛ گویی جرقه تصمیمگیری در ذهنش روشن میشد. این نکته در کتاب بهوضوح نشان میدهد که مواجهه طحانیان با سخنان امام، مبتنی بر یک تجربه زیسته بود.
طحانیان در ادامه از روزهای آخر خرداد یا تیرماه ۱۳۵۹ (در سن ۱۳ سالگی) میگوید که با اصرار به عنوان یار کمکی راهی جبهه شد. برای او، شنیدن بیانات امام خمینی (ره) و تصویری که از «حمایت از مستضعفان» و «دفاع از اسلام» ارائه میشد، عاملی بود که سؤالات و تردیدهای پیرامون سنش را به حاشیه برد. شخصیت امام، پیشفرضهای فردی او را به جدیت تبدیل کرد.
ایمان در سایه آموزههای امام
یکی از وجوه مهم کتاب، تبیین این است که چگونه آموزههای امام خمینی (ره)، بهویژه تأکید بر ارتباط مستقیم با قرآن و اهل بیت (ع) پیشفرضهای یک نوجوان را در باب ایمان و باورهای مذهبی تقویت کرد. کلام امام این بود که «جنگ ما جنگی است بین اسلام و کفر، نه جنگی است مابین یک کشور و یک کشور. مابین اسلام و کفر است.» (صحیفه امام خمینی، جلد ۱۸، صفحه ۳۸۵) وقتی یک نوجوان ۱۳ ساله چنین جملاتی را از زبان امام میشنید، تلاش او بر این معطوف میشد که در وهله اول باور درستی از معنای «اسلام» و «دفاع از دین» پیدا کند.
آموزه امام خمینی (ره) در باب اعتماد به رهبری، به طحانیان این امکان را میداد که تصمیم مستقلش برای رفتن به جبهه را با کلمه «داوطلب» معنا کند، کلمهای که زندگی او را در اسارت دگرگون کرد.
پایداری در شرایط دشوار اسارت
طحانیان بعد از آنکه در اردیبهشت ۱۳۶۱ در حین عملیات بیتالمقدس اسیر شد، کتاب بخش مفصلی را به شرح شرایط اردوگاهها اختصاص داده است. در میان روزهایی که بسیاری از اسرا در مقابل فشارهای تبلیغاتی عراق دچار تزلزل میشدند، آنچه طحانیان را پایدار نگه داشت، بار دیگر به آموزههای امام خمینی بازمیگشت.
وی در مصاحبهای میگوید: «در زمان اسارت، تمام دغدغه ذهنیام در آن زمان حفظ سربلندی، عزت و افتخار ایران بود. بنابراین هنگامی که از من خواستند خودم را معرفی کنم گفتم: «۱۳ ساله هستم و داوطلبانه به جبهه آمدهام. ابتدا اجازه حضور در جبهه را به من نمیدادند تا اینکه برای آمدن به جبهه گریه و التماس کردم.»
تمام آن نگاههای تمسخرآمیز که به من میشد به بهت و حیرت تبدیل شد. آن روحیه بالایی که حاصل رجزخوانی فرماندهشان بود از بین رفت و تمام معادلاتشان به هم خورد. این را میتوانستم با چشمانم ببینم و حس کنم. اکنون آنها من را به چشم یک قهرمان میدیدند و بیپروا به من احترام میگذاشتند. حتی برخی از آنها جلو آمدند و به من میگفتند:«الخمینی رجل دین و ما مسلمان هستیم».»
پس از آزادی
نیمه دوم کتاب، به سالهای پس از آزادی (شهریور ۱۳۶۹) اختصاص دارد که تصویری از بازگشت طحانیان به زندگی روزمره در تهران و ادامه تحصیل او ارائه میدهد. طحانیان با آنکه تحصیلاتش تا مقطع اول متوسطه در دوران اسارت قطع شده بود، وقتی آزاد شد، تصمیم گرفت رشته علوم سیاسی و سپس علوم قرآنی را پی بگیرد.
کتاب «سرباز کوچک امام»
کتاب «سرباز کوچک امام» حاصل بیش از ۳۵۰ ساعت مصاحبه و ۱۶۳ جلسه گفتوگو با مهدی طحانیان است که توسط فاطمه دوستکامی به نگارش درآمده است. کتاب با نثری روان و بیپیرایه، خاطرات این نوجوان آزاده را از دوران کودکی تا اسارت در زندانهای رژیم بعث عراق روایت میکند.
این اثر ساختار روایی «خودزندگینامه» را با لحنی مستقیم و عاری از تحلیل غیرضروری دنبال میکند، کتاب از ابتدا تاکنون از زبان مهدی روایت میشود و تأکید چندانی بر تحلیلهای تاریخی یا ایدئولوژیک ندارد.
فاطمه دوستکامی کوشیده در تدوین کتاب فضاهای تکنفرهای را مطرح کند که مهدی در آنها با خود خلوت میکرد و اندیشه او را بازگویی کند تا خواننده دید بهتری نسبت به انگیزهها و نوع تأثیرپذیریهای او پیدا کند.
اگرچه در منابع مختلف بارها درباره تأثیر عمومی امام بر جریان انقلاب و جنگ صحبت شده، اما در «سرباز کوچک امام» تقریباً برای نخستینبار با زبان یک نوجوان و بهصورت مصداقی و ملموس بیان میشود.
یکی از ویژگیهای برجسته این کتاب، صداقت در روایت است. نویسنده با طرح ۳۸ هزار سؤال، به جزئیترین بخشهای زندگی طحانیان پرداخته است. این دقت و وسواس در مستندسازی، اثری کمنظیر را رقم زده است.
در صفحه ۲۰۳ این کتاب میخوانیم:
«یکی از سربازها که مثل بقیه قدبلند اما پوست صورتش از بقیه تیره تر بود آمد روبرویم ایستاد بعد دست برد سمت کلاهم و عکس امام (ره) را از زیر توری کلاهم کشید بیرون و قدری به عکس نگاه کرد قدری به من. قبلاً در آموزشهای نظامی بهمان تذکر داده بودند که در مواقعی که فکر میکنید ممکن است اسیر شوید چیزهایی مثل عکس امام (ره)، آرم سپاه و… را از خودتان جدا کنید با این همه من پاک فراموش کرده بودم زیر توری کلاهم عکس امام (ره) دارم.
سرباز عکس را گرفت جلوی چشمهایم. حاشیه عکس قدری سوخته بود اما خودش سالم بود با دیدن چهره نورانی حضرت امام (ره) و لبخند شیرینش، انگار به رگهای تنم جان تازه ای تزریق شد. گفتم الان است که رگبار را خالی کند رویم. برای همین چند باره اشهدم را خواندم عراقی دستش را برد سمت کلاهم و آن را درآورد و گرفت جلوی صورتم. نگاهم که به کلاه افتاد دهانم از تعجب .بازماند باورم نمیشد این،کلاه کلاه خودم است. آن قدر جای تیر و ترکش رویش بود که یک جای سالم هم در آن پیدا نمیشد! در قسمتی از کلاه یک تیر جداره کلاه را شکافته بود و معلوم نبود بعد از آن چه شده و کجا رفته؟! اگر قرار بود تیر کمانه هم بکند نمیبایست این طور کلاه را سوراخ کند! هنوز چشم از روی کلاه درب و داغانم برنداشته بودم که دیدم سرباز عراقی فریاد زد: «الله اکبر… خمینی رهبر…صدام کافر !!!»
این کتاب در ۹۲۵ صفحه و در ۸ بخش توسط انتشارات پیام آزادگان به چاپ رسیده است.